«این یادداشت متوجه دوستان ایرانی است. آنانی که فکر میکنند، یک سر و گردن بالاترند از انسانهای دیگر، خصوصا از همسایههای شان. آنانی که فکر میکنند، نژاد ایرانی، پاک ترین نژاد دنیاست، آنانی که در پی یافتن خون ایرانی در بدن انسانهاست. آنانی که فکر میکنند، از همه بزرگتر و عاقلترند و آنانی که فکر میکنند: هنر نزد ایرانیان است و بس... زور تان به که میرسد؟ به یک مهاجر بیچاره افغان؟ فکر میکنید بسیار شاهکار میکنید که یک افغان را میکشید. "اردوگاه سفید سنگ" را همه مهاجرین افغان بیاد دارند. روزی که از دست گرسنگی از اطاقهای شان بیرون پریدند، دولت ایران، برای سرکوب انسانهای گرسنه، حمله هوایی بالای اردگاه سفید سنگ صادر کرد. چند لحظه بعد، با هلیکوپتر از هوا به اردوگاه شلیک کردند، مهاجرین گرسنه و بیپناه و بیدست و پا را زیر آوار سنگ و کلوخ کردید. درد ما بیشتر از آن است عزیزم. عبور از مرز و رسیدن به کارخانههای که جان هر انسان از دست کار شاقه در آنجا میبرآید از روی هوس نیست. اکثر این بیچارهها در مسیر راه، در حین عبور از مرز توسط مرزبانان ایرانی کشته میشوند. تعداد اندکی قادر به عبور مرز به طرف ایران میشوند. وقتی کسی مجبور نباشد، چرا جانش را به خطر بیاندازد و خدا گفته به شما پناه بیاورد؟ معلوم شد شما پناهگزین خوبی نبودید. شما با افغانها من حیث یک حیوان برخورد کردید...» (از یادداشت هایی از کابل)
«... چراغ ساز سرشار از خاطرات تلخى هست، که به شدت مدعی هست همه آنها را خود دیده است و اگر روزی کسی قلم بگیرد و همه آنها را تبدیل به کلماتی کنند که برای همگان قابل دسترس باشد، یقینا یک تراژدى وحشت ناکی خواهد بود. که باید روزی اگر در افغانستان حکومتی مبتنی بر ارداه مردم بر سر کار بیاید، و استقلالیت کافی داشته باشد، باید نسبت به همه روابط دیپلماتیک خویش با این کشور تجدید نظر نماید! و اگر همه این ادعا های که او می کند اثبات گردد یقینا يك فاجعه انسانى رخ داده است که متاسفانه همچنان سرپوشیده مانده است!» (خاطرات یک افغانی از اردوگاه سفید سنگ، ۱ و ۲ و ۳ و ۴)
بار سنگینی احساس می کنم بر روی دوشم، به خاطر جنایتی که ما ایرانی ها در حق افغان های بی پناه کردیم، از پلیس مان گرفته تا ... حالا که وضع خودم شباهت جالبی دارد با وضع آن مهاجران، می فهمم که چه ظلمی می کردم وقتی در حال و هوای بچگی ازشان می ترسیدم یا فکر می کردم عامل نا امنی اند. حالا که با فضاحت آن ها را از خانه ی جدیدشان بیرون کرده اند می فهمم که وقتی توی کتاب جغرافیا خوانده ام که ورودشان به ایران عدد نرخ رشد جمعیت را بالا می کشیده، و پیش خودم ابراز نارضایتی کرده ام از این «هجوم»، چه جنایتی را پیش پیش در فکرم تایید کرده ام...
و می ترسم از اینکه فاجعه ای دیگر در راه باشد. شاید نسل کشی آن ها که «سوسمارخور» می خوانیمشان، شاید کشتاری به خاطر نام خلیجی... بعضی وقت ها فکر می کنم همان بهتر که خر کشورمان در منطقه نمی رود و زورش به کسی نمی چربد، وگرنه آشویتس به راه می انداختیم. همان طور که با قدرت پوسیده ی چریکی مان معلوم نیست چه غلطی داریم می کنیم.
پ.ن. از قضیه ی اردوگاه سفید سنگ تنها به عنوان مثال می خواستم استفاده کنم. به نظر من بیرون انداختن افغان ها و محروم کردن بچه هایش از درس خواندن به اندازه ی کافی جنایت است.
6 comments:
هادی عزیز سلام
لطف کردید. یک جهان ممنون از احساس پاک تان. من خوشحال شدم.
شاد زی ای دوست
نسیم
کابل
متاسفانه صحبت های شما آدم رو بد جوری نگران می کنه !
اول که آقای فکرت برای اثبات این صحبت هاشون در مورد اون اردوگاه چه مدرکی آوردند که شما به همین راحتی پذیرفتید؟
دوم این که حکومت ما هر چه قدر برای خودمون بد و ستمگر و دزد هست برای کشورهای همسایه خوب و سخاوتمند و مهربونه ! شما از کمک های مالی زیادی که دولت ایران به کشور های همسایه هعم از همون کشور های عربی و به خصوص افغانستان می کنه خبر دارید؟ می دونید شعبه ی دانشگاه تربیت معلم توی افغانستان داره تاسیس می شه؟ می دونید جوون پشت کنکوری داریم؟ می دونید تعدادی از مهاجرهای افغان با هموطنانتون په ها که نکردند؟ می دونید دخترهای مشهدی از مهاجرهای افغانی چی دیدن؟ می دونید نشای زعفران ایران که توی دنیا تک بود رو همین کارگر ها افغانی دزدیدن و به افغانستان بردند و حالا افغانستان داره زعفران ایرانی تولید می کنه و ایران دیگه صادرات زعفران نمی تونه داشته باشه؟ می دونید هیرمند بسته شده؟
قبول که جولان دادن غریبه ها در ایران از ضعف حکومت خودمون هست اما شما از چی دفاع می کنید؟ کاش یه پست هم در مورد جنایات تعدادی از افغانی ها می نوشتید به جای این که به حرفی بی اساس و مدرک بپردازید.
چه طور می تونید نسبت به نام خلیج فارس بی تفاوت باشید و اون رو مساله ای کم اهمیت تلقی کنید؟؟؟ نگران نباشید حکومت ما هم مثل شما به خاطر علاقه ی شدیدش با اعراب کوتاه می آد و خلیج فارس رو به اسم خلیج اسلامی و بعدا خلیج عرب می پذیره اما ما چرا؟؟؟؟ مگه ایرانی نیستیم؟ مگه نمی بینیم که دارن خاکمون رو می برن؟ دفاع کنیم ازشون؟
گاهی ما آدم ها دچار حس بخشش و بزرگواری شدید می شیم. من فکر می کنم الان از اون مواقع هست. که در مقابل کسانی که اگر از ما فقط محبت ندیده اند اما به خوبی تمام بدی ها را تلافی کرده اند کرنش کنیم تا شاید انسان و بزرگوار جلوه کنیم.
بیایید ایرانی باشیم
شیوا
شیوا: یادداشت بعدی رو به عنوان پاسخ بخوان: http://thedivizion.blogspot.com/2008/08/blog-post_22.html
چی می گی هادی؟! مملکت قانون می خواد. کم ایرانی ها رو غربی ها اخراج کردن؟ کم آواره شدن؟
تو فکر کردی برای پناهجوهای ایرانی و حتی افغانی، مثلاً در اروپا، فرش قرمز پهن کردن؟ به خدا اینجا که اینطور نیست. الآن که دیگه از دم همه رو می فرستن خونه شون.
اتفاقاً تحمل دولت ایران خیلی خیلی بیشتر از کشورهای غربی بود. اگر ما اینها رو راه نداده بودیم، طالبان همه رو گردن زده بود!
بی انصافی کردی.
نه کار بد دیگران کار ما رو توجیه می کنه، نه کار خوب گذشته کار بد فعلی رو. قانون می خواد درسته، اما قانونی که ارزش انسانی آدم ها رو خورد کنه به نظر من مشکل داره
ارسال یک نظر