۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۱, چهارشنبه

زیبایی شناسی آمریکایی

حضرت A&F می فرمایند:

Classic cool (ness): 1- An all American style that's admired for representing casual luxury. 2- Displaying one's self-confidence, energetic attitude, and athleticism, in a carefree, social way. 3- the embodiment of well-liked characteristics, such as creativity, intelligence, and leadership

۱۳۸۷ اردیبهشت ۹, دوشنبه

Ambient Hypergonadism

۱- به نظر شما جماعت* ذکوری که به طور متوسط برای اولین بار در ۱۲ سالگی ارتباط جنسی دارند یک چیزیشان نمی شود؟ مخصوصا که ۱۲ دو تا کمتر از ۱۴، یعنی متوسط سن بلوغشان است؟

۲- پرنده هایی که ساعت ۲ نصفه شب آواز بخوانند چطور!؟

* آماری که ویکی پدیا داده را ببینید جالب است: یازده درصد بیکار. متوسط حقوق ۱۵۵۰۰. ۴۵ درصد زیر خط فقر. ۳۰ درصد خانه ها خالی. تعجب ندارد که ۹۴ درصد آفریقایی-آمریکایی هستند... آمار اعتیادشان هم خیلی بالاتر از متوسط کل بالتیمور (۲۰ درصد معتاد به هرویین) است!


The Mall in the Ghetto

مانکن های سیاه پوست، در و دیوار رنگ نشده، شلوارهای گشاد، و قیمت های خیلی ارزان!

پ.ن. اگه این بالتیمور اینقدر درب و داغون نبود خدا می دونه چقدر دلتنگی م واسه ی خونه بیشتر می شد!!

۱۳۸۷ اردیبهشت ۷, شنبه

پشت پرده

اینکه کل سیستم از هم نمی پاشه، حداقل بخشی ش به لطف آدم هاییه که بی سر و صدا و در سخت ترین شرایط کاری که باید رو انجام می دن، از موافق و مخالف فحش می خورن، ولی قهر نمی کنن. دست آخر هم همه می دونن که کارشون بدون عیب نبوده، اما اگر نبودند این موجودات...

اینها وقتی به ذهنم رسید که این خبر رو خوندم (پیام فرستاده بود).


۱۳۸۷ اردیبهشت ۶, جمعه

در کنسرت

[دو سه متر جلوتر یه مشت بچه دارن از سر و کول هم بالا می رن. یه چیزی تو مایه های ملتی که تو عزاداری ها یه حلقه تشکیل می دن و لخت می شن و بالا پایین می پرن، صد برابر پر انرژی تر. هر چند وقت یه بار یه بدن می ره رو دوش یه بدن دیگه، یا رو دست چندین بدن دیگه می ره بالا، افقی یا عمودی از سر یا از پا یا اصلا به صورت گوله شده، و یه مسیر خطی یا غیر خطی رو طی می کنه. نوازنده ها یا تیپ نردی زدن، یا تیپ ساحل، یا تیپ های عجیب غریب شامل کلاه مسخره و عینک جیغ و غیره. هر چند دقیقه یه بار یه بدن پرت می شه روت و چند ثانیه طول می کشه تا به خودش بیاد و بکشه کنار و معذرت خواهی کنه. موسیقی چیزی شبیه راک و جاز و کلیسا و اینهاس. دایم به تعداد بدن هایی که بالا پایین و چپ و راست و به هم دیگه می پرن افزوده می شه. دختر چینی که کنارمه هی خودش رو از ترس کنار می کشه. سعی می کنیم به زور خودمون رو درگیر نشون بدیم و یه کم به بدن هامون تکون بدیم، ولی نه زیاد چون با هویت خودمون از دانشجوی ارشد ملال آور در تناقضه. کلاهم رو هی از این وری یا از اون وری می ذارم تا سرم گرم شه...]

The tall dull boy: - What do you think Hadi?
- [I just shrug]
- You've got this discomfort look on your face.
- What?
- discomfort
- What?
- DISCOMFROT
- What?
- Oh! Never mind!
...

The overconfident Asian boy: - What do you think Hadi?
- [I shrug] It's OK.
- [He shrugs] yeah, it's OK... it's always OK.
- When the whole life sucks, this is OK then.
...

The boring Chinese girl: - I never thought these undergrad kids are soooo crazy!!
- yeah... maybe we should try to learn a little bit from them.
- WHAT!?


۱۳۸۷ اردیبهشت ۳, سه‌شنبه

زیستن به عنوان یک اقلیت

وقتی مجبور می شوی حدود بالای تحمل ات را جابجا کنی...

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱, یکشنبه

اعداد اول

خواندن کتاب هایی که برای بچه ها نوشته شده باشد بعضی وقت ها جالب است. مخصوصا اگر مثل من مستقل از محتوای داستان از سبک نوشته لذت ببرید. کتاب «The curious incident of the dog in the night-time» از «Mark Haddok» را اخیرا خواندم. راوی داستان پسربچه ای ست که بیماری آتیسم دارد و مشکلات مخصوص به خودش، از جمله اینکه نمی تواند احساسات دیگران را به راحتی از رفتار یا حالت چهره شان درک کند، روی بعضی چیزها مثل رنگ ها وسواس خاصی دارد، و مهم تر از همه به سختی می تواند از دنیای درون خودش بیرون بیاید و با آدم ها ارتباط برقرار کند. اما به خاطر توجه عجیبش به جزییات و علاقه زیادش به ریاضی طرز نگاه کم نظیری به دنیا دارد که به نظر من نکته جالب کتاب است. اضافه کنید به این طرز روایت سابجکتیو (فاعلی) داستان را که چیزی شبیه The Sound and the Fury از ویلیام فاکنر می ماند ولی ابتکارهای جالبی هم دارد (مثلا راوی بعضی وقت ها برایتان نمودار می کشد یا فرمول ریاضی می نویسد تا یک موضوع را توضیح دهد). نقشه داستان اما ساده است و از کاراگاه بازی پسربچه برای کشف قاتل یک سگ شروع می شود و به درام گونه ای خانوادگی می کشد.
این هم یک نقل قول:
I think prime numbers are like life. They are very logical but you could never work out the rules, even if you spent all your life thinking about them

پ.ن: یادم رفت بگم که این کتاب به فارسی هم ترجمه شده.

۱۳۸۷ فروردین ۳۰, جمعه

دوستان قدیمی

آدم های نازنینی که باعث می شوند فکر کنی قبل تر ها آدم خوبی بوده ای.


پ. ن. البته برای منظور بحث فعلی صرف نظر می کنیم از کسانی که صدایشان در نمی آید و خوب شاید نظر دیگری داشته باشند!!

با عرض معذرت از آقای پرشین بلاگ

بازار آزاده دیگه -- رقابت و بقای برتر و عامل های عقلانی که رفتار خودشون رو بهینه می کنن و به کسی هم محل نمی ذارن: شل بیای می بازی!

پیوند به یادداشت های قدیمی