یار! حبیب! نازنین!
هیچ سپاس آزادی ام را گفته ام ت، میان همه چیزهایی که باید تو را به لطف شان سپاس کنم؟
هیچ گفته ام که درد آن لحظه وداعت مرا چنان بی حس کرد که از هر خواستنی رها شدم؟
آب میوه ی تگری، قهوه ی تلخ، افکار روزانه
یار! حبیب! نازنین!
هیچ سپاس آزادی ام را گفته ام ت، میان همه چیزهایی که باید تو را به لطف شان سپاس کنم؟
هیچ گفته ام که درد آن لحظه وداعت مرا چنان بی حس کرد که از هر خواستنی رها شدم؟
2 comments:
na!be nazar mirese ke tooye in neveshte boghz i nist ya kine i .
hast
?
bihessieh, bihessie aramesh bakhsh o azadi bakhsh, ke dige boghz o kine ro tush nemishe hess kard ... un vaght e ke adam be dard ha va khodaye badiha ehteram mizare!
ارسال یک نظر