۱۳۸۹ خرداد ۸, شنبه

«...تمامی انسان ها به راحتی می توانند کمال را تخیل کنند اما مساله اینجاست که سخت بتوان تصور کرد چنین کمالی می تواند در زمین رخ دهد. هیچ چیز انسانی هیچ وقت نمی تواند عاری از نقص باشد.
ما تمایل داشته ایم چنین پیامهای غم افزایی را کنار نهیم. فلسفه مدرن امیدش را شدیدا بر آن دو عنصر مهمی استوار کرده که گمان می رود حامل شادی باشند: عشق و کار. اما پس این اطمینان و تضمین بزرگوارانه که هر کسی اینجا به رضایت دست خواهد یافت، خشونت به شدت نسنجیده‌ای محتاطانه پنهان است. این طور نیست که این دو عنصر همواره در ارائه رضایت مندی، ناکارآمد و ناتوان باشند فقط مساله اینجاست که تقریبا هیچ گاه چنین کاری نمی کنند. و وقتی یک استثنا به جای قانون معرفی می شود، بدشانسی فردی ما به جای اینکه در نظرمان بخشی از جنبه های اجتناب ناپذیر زندگی بیاید همچون نفرینی خاص بر ما سنگینی خواهد کرد.
ایدئولوژی بورژوازی مدرن غرب با انکار جایگاه طبیعی که برای آرزوها و نقص های بشری محفوظ است، امکان تسلی گروهی برای ازدواج های آسیب پذیرمان، آرزوهای دست نیافته مان و دارائی های منفجر شده مان را از ما دریغ کرده و در عوض ما را در تنهایی به شرم و عذاب محکوم می کند چرا که سرسختانه نتوانسته ایم آدم بهتری از خودمان بسازیم.»